
یه پسر تپل مپل بود به نام امیر تپلی که هر وقت شیرینی میدید جعبه شیرینی رو خالی میکرد. اون وقتی چای میخورد،
- خاله ساناز
- ژانویه 20, 2021
یه پسر تپل مپل بود به نام امیر تپلی که هر وقت شیرینی میدید جعبه شیرینی رو خالی میکرد. اون وقتی چای میخورد،
دو دوست ماهیگیر در حال گرفتن ماهی بودند در همین لحظه، شیشه ای را به روی آب دیدند. آنها شیشه را از آب گرفتند…
یه روزی چند تا دختر ناز و کوچولو یه قالیچه کوچیک پشت دیوار کاهگلی خونشون پهن کرده بودند …
زاغ سیاه در یک جنگل زاغی مسئول بود تا هرسال بین نقاط مختلف جنگل، خبر فرا رسیدن مسابقه کیک را پخش کن.
در جنگلی بزرگ یک شیر وحشی پادشاهی می کرد و به سایر حیوانات آزار می رساند همه حیوان ها …
در یه دهکده سبز، شیش تا بره کوچولو که باهم خواهر وبرادر بودن بازی میکردن. اسمهای اونها، پاپشمی و پنبه ای و ابری و پشمک وپشمالو و…
هیزم شکن، مثل هر روز از کلبه چوبی بیرون اومد و تبرش رو گذاشت روی شونش و به سمت جنگل راهی شد. همینطور …
توی شهر ماشینی یه عالمه ماشین های کوچک و بزرگ بود. هر کدام از ماشین ها به رنگی بودند …
زنبورها همه با خوشحالی دور گل سفید زیبایی که یک حلقه طلایی درخشانی درون آن قرار داشت، جمع شده بودند. زنبورها همیشه …
یه روزی دو تا گرگ پیر که بسیار مغرور بودند تصمیم گرفتند از یک جنگل به جنگل دیگر بروند تا هم جنگل را تماشا کنند و …